حافظ و فرهنگ و تمدن ایران باستان
همان قدر که حافظ ، حافظ قرآن و اندیشه های اسلامی است ، حافظ فرهنگ ایرانی و پاسدار تمدن باستانی است .
بلبل به شاخ سرو به گلبانگ پهلوی می خواند دوش درس مقامات معنوی
شعر حافظ بی شک چکیده روح ایرانی است . روح چند هزار ساله ایرانی از دوران باستان تا روزگار اسلامی فراز و فرودهای بسیار زیاد و عجیب و غریب بی شمار دیده است ، در طول قرون خمید و باز دوباره ایستاد و باز خمید و باز رشد کرد و به کمال رسید ، زخم خورد، درد کشید ، بخشهایی از وجودش را از دست داد اما خودش را توسعه داد ، گسترش داد . خلاصه از شگفتی های تاریخ انسان روی این کره خاکی همین فرهنگ و تمدن ایرانی است . تمام این اتفاقاتی که گفتم باعث شده سهم اندکی از حجم گنجینه های فرهنگی ایران باستان به دست ما برسد . از مکتوبات نظم و نثر و صنایع دستی گرفته تا میراث و یادگار های معنوی . اما برگردیم بر سر داستان حافظ .
این چندان اهمیتی ندارد که آیا حافظ از بناها و آثار باستانی مثل تخت جمشید ، پرستشگاه آناهیتا ، سنگ نگاره ها و سنگ نوشته ها دیدن کرده یا نه . چرا که او سراینده جان و روح تجلی یافته در این آثار است .
همین یادکرد او از شخصیت هایی مثل جمشید ، فریدون ، رستم ، افراسیاب ، سیاوش ، کیکاووس ، کیخسرو و پیرمغان و جام جهان بین و بسامد قابل ملاحظه این دست واژگان در متن دیوان نشان دهنده انس و الفت فرهنگی جان و ذهن شاعر با ایران باستان است .
چیزی که در دیوان حافظ نمود و بازتاب پیدا کرده شکوه و عظمت یک فرهنگ دیرپا و گذشته ای سرشار از حکمت و معرفت است که با هجوم و یورش مغولی رو به زوال گراییده است .
کاری که حافظ با این کلمات و ترکیبات انجام داده جدای از اسطوره پردازی صرف بعضاً دست به اسطوره سازی و بازتولید این اساطیر زده است تا کارکردی به غیر از برداشتها و دلالتهای مستقیم و ما به ازای آنها داشته باشند . در واقع حافظ کلیت آن اسطوره را در اختیار گرفته و مسئولیت رسانندگی و حاملیت مفاهیم و بار معنایی مورد نظر خود را بر دوش اسطوره ای که پتانسیل این کار را دارد گذاشته و به این ترتیب اسطوره ای جدید خلق کرده است . به عبارت بهتر حافظ بر اساس اساطیر ایران باستان اسطوره های مورد نظر خود را ساخته است . اسطوره هایی مانند جام جهان بین یا پیر مغان یا مغبچه از این دست هستند . پیر مغان و کارکردهای آن در دیوان خواجه که خودش بحث مفصل و جذاب و جداگانه ای است . اگر چه اصطلاحاتی مانند پیرمغان برساخته خود حافظ نیستند اما توسّع معنایی و گستردگی کارکردهای اسطوره ای که حافظ به آنها داده منحصر بفرد هستند .
بازتاب حوزه فرهنگی مزدا پرستی و زرتشتی و بطور کلی حوزه تمدنی ایران باستان را در ژرف ساخت و لایه های زیرین معنایی دیوان خواجه به وضوح می توان رصد کرد . که نشان دهنده حضور پر رنگ روح ایرانی در سرتاسر متن ، فارغ از صبغه های اسلامی مفاهیم و محتوای آن ها است .
دیگر مقالات را در اینجا بخوانید
عرفان اسلامی و مسئله وحدت وجود
دو اصطلاح در عرفان نظری ابن عربی ، حضرات خمس و اعیان ثابته ، جستارهایی کوتاه از زبان عارفان
مسئله و مفهوم ولایت و خاتمیت در عرفان اسلامی به روایت ابن عربی
جامعیت انسان کامل در عرفان اسلامی به روایت ابن عربی
چگونه حافظ بخوانیم ( بخش اول : مقدمه )
چگونه حافظ بخوانیم ( بخش دوم ) آمیختگی غزل حافظ در لطایف حکمی با نکات قرآنی
چگونه حافظ بخوانیم (بخش سوم ) حافظ و فرهنگ و تمدن ایران باستان
چگونه حافظ بخوانیم (بخش چهارم ) شکست کلان روایتها در منشور ذهن و کلام حافظ