عرفان اسلامی و مسئله وحدت وجود
هر واژهای بار معنایی خاص خود را دارد . کلمات در محدوده جغرافیای مفهومی خاص زندگی میکنند و اگر چه گاه مشاهده میشود واژگانی به قلمروهای مفهومی یکدیگر نزدیک میشوند یا با هم دچار تزاحم میشوند ، لکن باز هم استقلال جغرافیایی مفهوم خود را حفظ میکنند .
دو اصطلاح عرفان و تصوف عموماً همراه و همزمان به هم هستند و گاه یک مفهوم از آنها مستفاد میشود . تصوف در باب تفعل مصدری است که از صوف به معنای پوشیدن و پشمینه پوشی گرفته شده ، چنانکه تقمّص نیز به معنای پیراهن پوشیدن است . اگر چه احتمالات دیگری نیز در این معنا دادهاند . همچون انتساب به اهل صفّه و نیز اهل صفا و صف ، و سوفیا در یونان که همگی قابل رد هستند .
اما اینکه نخستین بار چه کسی بدین لقب نامیده شد قول مشهور این است که ابوهاشم صوفی متوفای 150 قمری است . و برخی نیز این اصطلاح را حسن بصری متوفای 110 قمری رساندهاند . اما آنچه مسلم است این اصطلاح از قرن دوم هجری در جامعه اسلامی رواج پیدا کرده و در کانون توجه اندیشمندان از فقیهان و متکلمان قرار گرفته است .
در معنای تصوف گفته اند روش و طریقه زاهدانه ای است بر اساس مبانی شرع و تزکیه نفس و اعراض از دنیا برای وصول به حق و سیر به طرف کمال است ، و عرفان مکتبی فکری و فلسفی متعالی و ژرف برای شناختن حق و شناخت حقایق امور و مشکلات و رموز علوم است نه به طریق فلاسفه و حکما بلکه از راه اشراق و کشف و شهود . در یک دستهبندی کلی ، عرفان اسلامی به دو بخش عرفان عملی و نظری تقسیم میشود . این تقسیمی است که عرفا خود بدان التفات داشتهاند و برای هر بخشی نامهای مختلفی بکار بردهاند ؛ چنانکه فناری از عرفان عملی به علم التصوف و السلوک و از عرفان نظری به علم الحقایق و المشاهده و المکاشفه تعبیر کرده است . وی همچنین بیانی از ابن عربی نقل میکند که در آن عرفان عملی را علم منازل الاخره و عرفان نظری را علم الله نامیده است . گفتنی است اصطلاح عرفان نظری در مقابل عرفان عملی اصطلاحی برساخته در صد ساله اخیر است ، لیکن قیصری در شرح فصوص الحکم اصطلاح عرفان عملی مجرد را برای این علم بکار برده است و برخی از محققین نیز همین واژه عرفان عملی را بر واژه عرفان نظری ترجیح دادهاند . اگرچه در تعلیمات اسلامی و زندگی عملی رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) جنبههای الهام بخشی از یک سلسله معانی لطیف و دقیق عرفانی وجود داشته است که از نظر عملی بوجود آورنده نشاط روحانی و یک سلسله جوششها و جنبشهای عرفانی و معنوی بوده است . لکن چنانکه یاد شد در قرن اول هجری گروهی به نام عارف یا صوفی در میان مسلمین وجود نداشته است و نام صوفی در قرن دوم هجری پیدا شده است . نیز از روایاتی که در کتاب المعیشه کافی آمده در زمان امام صادق (ع) گروهی (سفیان ثوری و عدهای دیگر را ) در همان زمان یعنی در نیمه اول قرن دوم به این نام – صوفی - خوانده اند . اما در خصوص اصطلاح عارف نیز ظاهراً از سری سقطی متوفای 243 هجری کلماتی نقل شده است که نشان میدهد در قرن سوم این اصطلاح رایج بوده است و برخی نیز استعمال این اصطلاح را به زمان سفیان ثوری میرسانند
عرفان نظری نوعی جهان بینی محسوب میشود که در کنار سایر حوزه های معرفتی قرار دارد ، که به بیان تفسیر و تبیین و تحلیل خود از هستی و انسان و رابطه متقابل آنها با هم میپردازد که به آن جهان بینی عرفانی میگویند . این جهان بینی بر پایه کشف و شهود استوار است و جنبه نظری آن شباهتی با فلسفه دارد .در این جهان بینی هستی ظاهری دارد و باطنی ، ظاهر آن آمیخته به کثرت و امواج وجود است و باطن آن وجود محض و مبرا از هر گونه کثرت است ، لذا انساننیز ظاهری و باطنی دارد . حواسی در ظاهر و حواسی در باطن ، با حواس ظاهری ظواهر و کثرات را در مییابد و با حواس باطنی حقیقت محض و وجود مطلق را شهود میکند .
پایه گذار این بینش عرفانی که آن را به صورت یک علم نظری با بیانی متدولوژیک و بینشی هستی شناسانه درآورد و آن را به صورت یک علم و مکتب مستقل در مقابل فلسفه عرضه داشت و بر آن اثر گذاشت ، محی الدین ابن عربی پدر عرفان نظری اسلامی است . وی عرفان را انتظام بخشید و آن را به صورت یک مکتب فکری منسجم در آورد و یک بنیاد کامل فکری برای عرفان تنظیم نمود .
مهمترین موضوع و شاخصه اصلی آراء و نظریات وی مبحث وحدت وجود نام دارد . در منظومه فکری ابن عربی تمام مسائل و موضوعات ، حول محور وحدت وجود میگردند . وحدت وجود در سرتاسر افکار و عقاید ابن عربی حاکم است . منشأ و سرچشمه تمام گفتههای او را میبایست در نظریه وحدت وجود جستجو کرد . هر آنچه را که ابن عربی تفسیر میکند مستند به همین اندیشه است .
نظریه وحدت وجود را به طور خلاصه چنین می توان توصیف کرد : حقیقت هستی به اعتبار ذات ، واحد و از جنبه اسماء و صفات کثیر است . کثرت اعتباری است و متعلق به اسم و صفت است . حقیقت هستی قدیم و ازلی است و تغییر نمیکند . آنچه تغییر میکند صرفاً صورتهای وجود تجلی یافته این حقیقت است . اگر به اعتبار ذات به این حقیقت نظر کنیم آن را حق میبینیم و اگر به اعتبار مظاهر بنگریم آن را خلق خواهیم نامید . حقیقت مورد نظر عبارت از حق و خلق است ، عبارت از واحد و کثیر است ، عبارت از باطن و ظاهر ، عبارت از قدیم و حادث است ، عبارت از اول و آخر است و عبارت از تضادهای دیگر است . تضادهایی که در حقیقت وجود ندارند و مربوط به اعتباریات میشوند .
لکن مساله وجود را میتوان مهمترین و بنیادیترین مساله در فلسفه عرفان محسوب کرد ، چنانکه نوع نگرش و رویکرد به دیگر مسایل تحت الشعاع توصیف و تعریف از این مساله قرار دارد . در عرفان بحث از وحدت وجود به عنوان یکی از آموزههای اصلی آن و شاید اصلیترین آنها به شمار میرود . از نظر ابن عربی وجود اصیل است و منشأ آثار و بالذات نافی عدم ، وجود واحد است به وحدت شخصی و مشروط به هیچ قیودی نیست حتی قید اطلاق . حقیقت وجود به این معنا عبارت است از وجود حق تعالی که وجود بسیط است . وجود صرف که وجود حق تعالی است دارای تجلیات و ظهوراتی است .
بر اثر ظهور و تجلی حق تعالی کثرت ایجاد میشود ، و عالم و آدم هویدا میگردند . با این بیان ، هم حق وجود دارد و هم خلق ، هم وحدت هست و هم کثرت ؛ البته با این تفاوت که حق قائم به ذات خود است و وجودش حقیقی است ، اما خلق قائم به غیر است و چیزی جز تجلی حق نیست . به یک معنا کثراتی که در عالم هست امور اعتباری محض نیست . چرا که اگر اینگونه میبود . تمایز میان حق و خلق پیدا نمیشد و اتحاد میان حق و خلق پدیدار میگشت ، لذا کثرات عالم هستی از وجود واقعی برخوردارند ، اما موجوداتی که قائم به حقاند و تجلی او به شمار میروند ، به بیان دیگر اگر به هستی از نظر وحدت بنگریم حق است و اگر از جهت کثرت نگاه کنیم خلق است . حق به اعتبار ظهور و تجلی در صور اعیان خلق است اما به اعتبار احدیت ذاتی حق است و خلق نیست . حق تعالی در مرتبه ذات و احدیت از کثرت بری است و وحدت محض است اما در مرتبه ظهور و تجلی بر حسب مظاهر و اسماء و صفات کثیر است و خلق است .
وی تقریرات گوناگونی در این زمینه دارد . در فصّ هودی از فصوص الحکم با بیان رابطه انسان و خدا مطلب را به گونه دیگری مطرح کرده است . وی میگوید اگر به انسان از جهت نقص و لوازم امکانی آن بنگریم باید بگوییم که وی خلق است ، و اگر به انسان از جهت اصل وجود و کمالات او نگاه کنیم که همه از خداست باید بگوییم که او حق است و اگر به هر دو اعتبار بنگریم باید بگوییم که هم حق است و هم خلق . وچنانچه انسان به سر منزل وادی حیرت رسد ، خود کمال معرفت است . چنانکه سر حلقه عارفان و مرکز دایره اهل کشف و شهود حضرت ختمی مرتبت (ص) فرمود : ربّ زدنی تحیّراً فیک ، و إن شئت قلت بالحیرة فی ذلک . چون عالم وجود چیزی جز تجلی حق نیست ، پس حق تعالی بر هر کسی به حسب استعدادات و مراتب وجودی وی تجلی میکند . ابن عربی در فصّ یونسی در این خصوص میگوید : فتنوع فی عین الناظر بحسب مزاج الناظر و یتنوع مزاج الناظر لتنوع التجلی و کل هذا سائغ فی الحقائق .
الجانب الغربی فی حل المشکلات ، محی الدین ابن عربی
فصوص الحکم ، محی الدین ابن عربی
انسان کامل به روایت ابن عربی ، حسن بادنج ، مجله اندیشه دینی
نمادگرایی در اندیشه ابن عربی ، ابراهیم مدکور
تعلیقه بر نصوص ، فاضل تونی
المشاعر ، صدرالدین شیرازی
عناصر و مولفه های عرفان نظری ، مهدی بابایی
مبانی عرفان و تصوف ، سید ضیاء الدین طباطبایی
مصباح الهدایه ، عزالدین کاشانی
مصباح الانس ، شمس الدین فناری
دیگر مقالات در اینجا بخوانید
عرفان اسلامی و مسئله وحدت وجود
دو اصطلاح در عرفان نظری ابن عربی ، حضرات خمس و اعیان ثابته ، جستارهایی کوتاه از زبان عارفان
مسئله و مفهوم ولایت و خاتمیت در عرفان اسلامی به روایت ابن عربی
جامعیت انسان کامل در عرفان اسلامی به روایت ابن عربی
چگونه حافظ بخوانیم ( بخش اول : مقدمه )
چگونه حافظ بخوانیم ( بخش دوم ) آمیختگی غزل حافظ در لطایف حکمی با نکات قرآنی
چگونه حافظ بخوانیم (بخش سوم ) حافظ و فرهنگ و تمدن ایران باستان
چگونه حافظ بخوانیم (بخش چهارم ) شکست کلان روایتها در منشور ذهن و کلام حافظ