از کران تا کران هستی گستره علم و آگاهی ؛ انسان کامل در عرفان اسلامی به روایت ابن عربی
عالم به حقایق اشیاء
علم به حقیقت اشیا برای انسان عادی ممکن نیست ، زیرا از یک سو برای ذهن امکان ارتباط و اتصال بیواسطه با جهان نیست و ذهن مجبور است از ابزار واسطه یعنی حواس داخلی و خارجی با جهان ارتباط و اتصال پیدا کند . از سوی دیگر نحوه وجود اشیا مادی تدریجی است ، به گونهای که امکان جمع شده همه اجزای آن در یک جا فراهم نیست ، از این رو برای ذهن شناخت حقیقت این نوع موجودات ممکن نیست . موجودات عیر مادی نیز نمیتوانند نسبتی با ذهن داشته باشند زیرا امکان ارتباط و اتصال ذهن با آنها نه به نحو مستقیم و نه به واسطه ابزار ، وجود ندارد . تنها راه معرفت به حقایق اشیا ، اعم از مادی و غیر مادی ، اتصال وجودی و بدون واسطه با حقایق آنهاست . این نوع علم به اشیا که به آن علم حضوری گفته میشود همان علم به حقیقت و کنه اشیاست . انسان کامل به لحاظ آن که جامع و واسطه حق و خلق است و خلقت موجودات به واسطه او و از مصدر او انجام میشود ، نه تنها به اشیاء عالم بلکه به کل جهان خلقت علم حضوری داشته و کنه حقیقت عالم و موجودات آن برایش معلوم است ، زیرا عالم و مراتب آن همان انسان کامل و مراتب اوست . و بین عالم و انسان کامل اتصال و اتحاد وجودی برقرار است .
در انسان کامل، دو جهت جمع است: جنبه بشری و جنبه ربوبی. از جهت بـشری، او عبد است. البته عبدالله است نه عبد دیگر اسما؛ چون انسان کامل مظهر اسم جامع الله است که جمیع اسما را در وجود خود جای داده است. از این رو، اتحاد او با اسم جامع الله برخورداری وی از جمیع اسمای الهی را در پیدارد. پس همانگونه که همه عوالم زیر پوشش ربوبیت خداوند متعال قرار دارند و خداوند رب همه آنهاست، عبدالله هم که انسان کامل بـاشد، مـظهر همان الله است. پس، او هم رب همه عوالم خواهد بود . انسان کامل به سبب اتحادی که بـا اسم جامع الله مییابد و مظهر آن اسم شریف میشود، به مقام ربوبیت دست پیدا میکند و سپس رب همه عوالم میشود . آنچه در انسان کامل مشاهده میکنیم، تأثیرپذیری وی از هر دو جنبه بشری و الهی است؛ یعنی از جـهت بشری، انسان کامل نیز همچون دیگر انسانها زندگی میکند و قرار نیست همه چیز را بالفعل بداند، بلکه رفتارهای وی مانند دیگران خواهد بود؛ مانند مردم با دیگران و با اشیا ارتباط برقرار میکند.
به تعبیری چون او خلیفه خداوند در میان خلق است، باید در امور بشری همچون دیگران زندگی کند. او موظف است تا حیث بشری خویش را حفظ کند؛ زیرا در غیر این صورت حقی را ضایع کرده است. این حق که همان ادای حق خلق است، این گونه نیست که او همچون فرشتهای در بالا قرار بگیرد و به امر و نهی بشر بپردازد؛ چون در این صورت از مقام خلافت عزل خواهد شد، ولی او خلیفه الهی است کـه باید به ادای حقوق قیام کند و حق هر ذی حقی را به شایستگی بپردازد و انسان کامل در موطن بشری به ایفای نقش الهی خویش میپردازد. به همین جهت، در میان مردم همچون آنان زندگی میکند و حیث بشری خویش را بروز میدهد. ولی همانگونه که پیشتر گذشت به همه اسرار عالم و ریز و درشت آن آگاهی دارد، ولی در اموری که بـه جنبههای بشری او مربوط است، هرگاه اراده کند، آگاه میشود و علم پیدا میکند.
انسان کامل آنگاه که به مقام تعین اول بار یابد یا به تعین ثانی اوج گیرد میتواند همه اشیا را با کثرت علمیشان مشاهده کند و به اقتضای هر عینی از اعیان موجودات پیببرد و بـه آن آگاه شود. در متون عرفانی این بحث، به عنوان علم انسان کامل به سرّالقدر معروف است. قَدَر، چیزهایی است که بـه اشیا بنابراقتضای عین ثابتشان داده میشود و اعیان ثابته سرّ آن قَدَر هستند. از این رو، اگر کسی توانست بـه سرالقدر برسد، تمام حقایق اشیا برای او گشوده خواهد شد.
ابنعربی درباره علوم تقسیمبندیهای متفاوتی دارد. در یکی از دستهبندیها که در مقدمه فتوحات اسـت، علوم را به سه قسم تقسیم میکند:
1. علم العقل و هو کل علم یحصل لک ضرورهْْ أو عقیب نظر ... .
2. و العلم الثانی علم الاحوال و لاسبیل الیها الاّ بالذوق ... .
3. و العلم الثالث علوم الاسرار و هو العلم الذی فوق طور العـقل و هو علم نفث روح القدس فی الروع یختص به النبی و الولی .
بر اساس این تقسیمبندی، تنها علم عقل به دو شکل بدیهی یا نظری و از راه استدلال علمی به دست میآید. وی در این بخش، بـه محدود بودن عقل نیز توجه دارد.
نوع دوم از علمی که ابنعربی بدان اشاره میکند، علم به احوال است. این علم تنها با ذوق و چشیدن به دست میآید. برای نمونه، تا زمانی که انسان عسل را نـچشد، بـه شیرینی آن پی نمیبرد. اگر چه شاید چیزهایی از شیرینی شنیده یا دانسته باشد، ولی تا عسل را در کام خود ننهد، از واقـع آن بیخبر خواهد بود؛ نیز تا آدمی در وادی عشق قرار نگرفته باشد و معشوقی دل و دیده او را شکار نکرده و در کمند خود قرار نداده باشد، درک درستی از عشق نخواهد داشت؛ هرچند ممکن است مفهومی از عشق را در ذهن خود تداعی کند، ولی هرگز عشق واقعی با چنین مفهوم ذهنی درک نخواهد شد.
این بحث، در مراحل عرفان عملی به روشـنی مـعنا پیدا میکند؛ چون گامهای سالک و مراحل طولی را که یکی پس از دیگری طی مینماید، نیز نوع ورود و خروجش از یک منزل بسیار مهم است. در کتابهای عرفانی، تعریفی از منزلها آمده است، ولی فهم یک عارف از یک مـقام و دریافت او، غیر از بیانهای نظری است. اگر او به مقام هیمان و حیرت دست پیدا کرد، تحیر او از حقیقت و گستره وجودی عالم، یک تحیر حقیقی و واقعی است. او این مقام را چشیده است و آگاهی او از این زاویه، قابل ارزیابی است. اگرچه ممکن است در ارائه همان حال و به تعبیری، در بیان آن حالتها نتواند آنچه را که رخ داده است، گزارش کند. از این رو، این علم هرگز با ترازوی عقل و استدلال قابل سنجش نیست.
سومین علمی که ابنعربی در تقسیم فوق بدان اشاره میکند علم اسرار است. به باور وی ، این علم به انبیا و اولیای خدا اختصاص دارد و با القای روحالقدس حاصل میشود.
ابنعربی در تقسیم دیگری از علم، علم را به دو گونه کسبی و وهبی دستهبندی مـیکند. بـر این اساس، علمی که با عمل عبد به دست آید، اکتسابی است و علمی که تنها هبهالله و عطیهالهی باشد و عمل آدمی در آن نقشی نداشته باشد، علم وهبی است. بنابراین، علمی کـه از راه تقوا و ریاضت و سلوک به دست میآید، اکتسابی است. پس هر کس تقوا پیشه سازد و راه رستگاری پوید و دشواریهای آن را به جان بخرد، قدرت تمییز حق و باطل را از راه علم و دانشی که حق به او میدهد دارا خواهد شد.
اما علم وهبی، سببی ندارد؛ چون خاستگاه علم وهبی اسم وهاب حق است و انسان کامل، چون به مقام جمعی دست مییابد و مظهر اسم جامع الله میشود که سرسلسله تعین ثانی اسـت، ازاینرو، همه اسما از جمله اسم وهاب حق در او تجلی میکند. از افاضههای آن اسم، علم وهبی است که تنها انبیا و وارثان ایشان از آن بهرهمند میباشند. از همین رو، ابنعربی نبوت انبیا را اکتسابی نمیداند: «فالنبوات کلها علوم وهبیه لأنَّ النبوه لیست مکتسبه فالشرایع کلها من علوم الوهـب. . از دیدگاه ابنعربی، اولیای حق بنابر درجاتی که هر کدام دارند از علم وهبی الهی برخوردارند. اگرچه نهایت درجه فوق برای انسان کامل خواهد بود، هر کدام از اولیای الهی نیز به میزانی که به مقام قرب دست یافته باشند، از علم وهبی و اعطایی حق بهره میگیرند. به بیان دیگر، به سبب نزدیکی بـه حق، عـلم حق را از حق گرفتهاند و در واقع، استاد ایشان حق بوده است و این همان معنای علم لدنی است و اگر مقلّد در علماند، مقلد خبرهای حقاند که از سوی رسولان الهی فرستاده شده است. اینان مقد بهترین انسانها در روی زمیناند و در این صورت، با واسطه از علم لدنی حق بهره میبرند. ابنعربی برای اثبات دیدگاهش از مشایخ صوفیه نیز بهره میگیرد و مثلاً میگوید: بایزید بسطامی در حالی که علمای رسوم را مخاطب قرار میدهد، میگوید: شما علم خود را از مردهای گرفتید، آن
هم از مردهای دیگر، ولی ما علم خود را از زندهای گرفتیم که هرگز نمیمیرد؛ امثال ما میگویند: حدثنی قلبی عن ربی .
-------------------------
ویژگیهای اصلی انسان کامل از منظر عرفان ، سید مرتضی مبلغ پژوهشنامه عرفان
شرح فصوص الحکم، قیصری
فتوحات مکیه، محی الدین ابن عربی
دیگر مقالات را در اینجا بخوانید
عرفان اسلامی و مسئله وحدت وجود
دو اصطلاح در عرفان نظری ابن عربی ، حضرات خمس و اعیان ثابته ، جستارهایی کوتاه از زبان عارفان
مسئله و مفهوم ولایت و خاتمیت در عرفان اسلامی به روایت ابن عربی
جامعیت انسان کامل در عرفان اسلامی به روایت ابن عربی
چگونه حافظ بخوانیم ( بخش اول : مقدمه )
چگونه حافظ بخوانیم ( بخش دوم ) آمیختگی غزل حافظ در لطایف حکمی با نکات قرآنی
چگونه حافظ بخوانیم (بخش سوم ) حافظ و فرهنگ و تمدن ایران باستان
چگونه حافظ بخوانیم (بخش چهارم ) شکست کلان روایتها در منشور ذهن و کلام حافظ